۱۳۸۹ بهمن ۱۷, یکشنبه

گنج پنهان

 

 در افسانه های کهن هند آمده است که در روزگاران دور انسان ها همه خلق و خوی و سرشتی خدایی داشتند ولی از نیرو و توانایی های خود خوب استفاده نکردند و کار به جایی رسید که خدای خدایان "برهما" ، تصمیم گرفت که قدرت خدایی را از آنان بازگیرد و آن را در جایی پنهان کند، که دست کسی به آن نرسد
 هر کجا که فکر کردند آن را پنهان کنند، به نتیجه نرسیدند . در زیر خاک ، در اعماق دریا و خیلی جاهای دیگر. هر کجا که می اندیشیدند برای پنهان کردنش، به این نتیجه می رسیدند که روزی انسانها آن را پیدا خواهند کرد . در این هنگام  برهما گفت : "کاری که با نیروی یزدانی آدمی میکنیم این است که ما نیروی آدمیان را در اعماق وجود خود آنها پنهان میکنیم . آنجا بهترین محل برای پنهان کردن این گنج گرانبهاست و یگانه جایی است که آدمی هرگز به فکر جستجو و یافتن آن بر نمی آید
از آن به بعد آدمی سراسر جهان را پیموده؛ همه جا را جستجو کرده؛ بلندی ها را در نوردیده؛ به اعماق دریاها فرو رفته است؛ به دورترین  نقاط خاک نفوذ کرده تا بدین قدرت بی نهایت دست یابد در حالی که این گنج نهان در ژرفای وجود خود او پنهان شده است


جمله گفتند آمدیم این جایگاه
تا بود سیمرغ ، ما را پادشاه

مدتی شد تا دیرین ره آمدیم
از هزاران سی به درگه آمدیم

چون نگه کردند آن سی مرغ زود
بی شک این سی مرغ آن سیمرغ بود
 (عطار نیشابوری)
  


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر