. اگر اعقاد پوچ داشته باشید دیگر بدنبال حقیقت نمیروید. شما مجبورید از میان سکوت عبور کنید.باید قطعا بمیرید و دوباره متولد شوید.باور سد راه میشود و اطمینان غلطی به شما میدهد که حقیقت را شناخته اید. باور یک قرض از دیگران است . بودا چیزی میگوید مسیح چیزی میگوید محمد چیزی میگوید سپس ما به دنبال آنها میرویم آنها را باور میکنیم. این در شما موقعیتی را بوجود می آورد که در آن فاصله نزدیک بنظر خواهد آمد در صورتی که اینطور نیست و آن ذهن را گمراه میکند. بگذارید یک داستانی را به شما بگویم : روزی یک ماهی در دریا صدای کسی را شنید که در مورد دریا صحبت میکرد.ماهی برای اولین بار بود که میشنید چیزی بنام دریا وجود دارد.او شروع به پرسش جستجو کرد اما هیچ کس نمیدانست که دریا چیست. او از تمام ماهی ها از کوچک تا بزرگ از شناس تا ناشناس پرسید اما هیچ کس نتوانست پاسخ او را بدهد که دریا کجاست . همه آنها گفتند که در مورد دریا شنیده اند. همگی آنها گفتند : در زمان های گذشته پدران ما از این موضوع آگاه بودند. آنها گفتند : "در کتاب مقدس این را گفته اند". دریا همه جا در اطراف آنها بود . آنها در دریا بودند در آن صحبت میکردند و در آن زندگی می کردند گاهی اتفاقات آنقدر در نزدیکی ما اتفاق می افتند که ما از آنها فراموش میکنیم. نزدیکترین چیزها آنقدر به ما نزدیک هستند که ما نمیتوانیم به آنها نگاه کنیم. دلیلش اینست که برای نگاه کردن به چیزی فاصله ای نیاز است و بین شما و خدا هیچ فاصله ای نیست همان طور که بین ماهی و دریا هیچ فاصله ای نیست. حتی یک شکاف کوچک. ماهی قسمتی از دریاست درست مثل موج ها.دریا نیز گستره ای بی انتها از هستی ماهی است. آنها دو چیز مجزای از همدیگر نیستند . آنها در کنار همدیگر وجودیت دارند و وجود آنها به یکدیگر متصل است . جسم آنها ممکن است متفاوت باشد اما روح درونی آنها یکی است. موقعیت یکسانی برای ماست. ما همچنان در مورد خدا سوال می کنیم – چه خدا وجود داشته باشد چه نداشته باشد – و برای آن می جنگیم یا با آن دشمنی میکنیم. عده ای به او ایمان دارند عده ای نه . بعضی میگویند او یک افسانه است برخی دیگر میگویند او حقیقت است. اما تمام گفته های آنها به کتابهای مقدسشان بستگی دارد. هیچ کس تجربه بی واسطه ندارد. منظور من از بی واسطه اینست که تجربه باید درون شما رشد کرده باشد . آنقدر عمیق باید باشد که احساس نکنید چه زمان آن شروع شده و کی پایان یافته است. خدا موضوع هیچ جستجویی نیست.او موجودی کاملا فردیست.تو او را هیچ کجا نمیتوانی بیابی چون او همه جا است. اگر بدنبال او باشی او را در جایی پیدا نمیکنی. هر چه وجود دارد خداست.خدا بتنهایی یعنی همه هستی.تمامیت و دریایی که اطراف توست. دریای زندگی اولین چیزی که باید قبل از ورود به سلطنت خدا بیاد داشت اینست : او خیلی دور نیست . درست همان جایی است که تو هستی. همین الان درون خدا نشسته اید . درون او نفس میکشید. این مطلب را باید مدام به خود یاد آوری کنید . حتی برای لحظه ای آنرا فراموش نکنید چون با فراموش کردن آن تمام جستجویتان به خطا خواهد رفت.او دقیقا همان جایی است که شما هستید. مرکز وجودی شما ,مرکز وجودی او نیز است
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر