۱۳۸۹ اسفند ۳, سه‌شنبه

روز درویش بر همه دراویش نعمت الهی گنابادی مبارک باد

روز سوم اسفند ماه به دلیل تحصن دراویش گنابادی در سوم اسفند سال ۱۳۸۷ مقابل مجلس شورای اسلامی در میدان بهارستان تهران برای اعتراض به تخریب محل اجتماعشان در اصفهان (و آرامگاه درویش ناصرعلی) و سرکوب و بازداشت تعدادی از ایشان توسط نیروهای انتظامی روز درویش نامگذاری شده است. دراویش گنابادی به یاد این واقعه که 3 اسفند 87 اتفاق افتاده بود در سالگرد این روز 121 ثانیه سکوت کردند.

۱۳۸۹ اسفند ۲, دوشنبه

ملاقات با خدا


خدا،آسمان
ظهر یک روز سرد زمستانی، وقتی امیلی به خانه برگشت، پشت در پاکت نامه ای را دید که نه تمبری داشت و نه مهر اداره پست روی آن بود. فقط نام و آدرسش روی پاکت نوشته شده بود. او با تعجب پاکت را باز کرد و نامه ی داخل آن را خواند: «امیلی عزیز، عصر امروز به خانه تو می آیم تا تو را ملاقات کنم. با عشق، خدا»
امیلی همان طور که با دست های لرزان نامه را روی میز می گذاشت، با خود فکر کرد که چرا خدا می خواهد او را ملاقات کند؟ او که آدم مهمی نبود. در همین فکرها بود که ناگهان کابینت خالی آشپزخانه را به یاد آورد و با خود گفت: «من که چیزی برای پذیرایی ندارم! » پس نگاهی به کیف پولش انداخت. او فقط 5 دلار و 40 سنت داشت. با این حال به سمت فروشگاه رفت و یک قرص نان فرانسوی و دو بطری شیر خرید. وقتی از فروشگاه بیرون آمد، برف به شدت در حال بارش بود و او عجله داشت تا زود به خانه برسد و عصرانه را حاضر کند. در راه برگشت، زن و مرد فقیری را دید که از سرما می لرزیدند. مرد فقیر به امیلی گفت: « خانم، ما خانه و پولی نداریم. بسیار سردمان است و گرسنه هستیم. آیا امکان دارد به ما کمکی کنید؟ »
امیلی جواب داد: «متاسفم، من دیگر پولی ندارم و این نان ها را هم برای مهمانم خریده ام.»
مرد گفت: «بسیار خوب خانم، متشکرم» و بعد دستش را روی شانه همسرش گذاشت و به حرکت ادامه دادند. »
همان طور که مرد و زن فقیر در حال دور شدن بودند، امیلی درد شدیدی را در قلبش احساس کرد. به سرعت دنبال آنها دوید: «آقا، خانم، خواهش می کنم صبر کنید.» وقتی امیلی به زن و مرد فقیر رسید، سبد غذا را به آنها داد و بعد کتش را درآورد و روی شانه های زن انداخت.
مرد از او تشکر کرد و برایش دعا کرد. وقتی امیلی به خانه رسید، یک لحظه ناراحت شد چون خدا می خواست به ملاقاتش بیاید و او دیگر چیزی برای پذیرایی از خدا نداشت. همان طور که در را باز می کرد، پاکت نامه دیگری را روی زمین دید. نامه را برداشت و باز کرد: «امیلی عزیز، از پذیرایی خوب و کت زیبایت متشکرم، با عشق، خد »

اس ام اس هايي درباره خداوند


بسم الله الرحمن الرحيم

- خدايا، حکمت قدم هايي را که برايم بر مي داري بر من آشکار کن، تا درهايي را که به سويم مي گشايي، ندانسته نبندم
و درهايي که به رويم مي بندي ، به اصرار نگشايم .
- خدايا به فرشتگانت بسپار در لحظه لحظه نيايش خويش“دوستان مرا از ياد نبرند . . .”
- خدا گويد : تو اي زيباتر از خورشيد زيبايم/تو اي والاترين مهمان دنيايم/شروع کن ، يک قدم با تو/ تمام گام هاي مانده اش با من .
- به خدا تا اندازه ي اميدوار باش که جرات گناه کردن پيدا نکني و از اون تا اندازه ي بترس که از رحمت اون نااميد نشوي.
- وقتي بنده از خدا بترسد، خداوند همه چيز را از او بترساند و اگر از خدا نترسد خداوند او را از همه چيز بترساند. حضرت رسول اکرم (ص)
-خداوندا دستانم خالي ست، قلبم پر از آرزوهاي دست نيافتنيست. يا دستانم را توانا ساز، يا درونم را از آرزوهاي دست نيافتني تهي ساز.
بسم الله الرحمن الرحيم
-الهى در شگفتم از آنکه کوه را مى‏شکافد تا به معدن جواهر دست‏يابد ولي خويش را نمي کاود تا به مخزن حقائق برسد . - حمد مي گوييم خداي مهربان  / خالق و سازنده اين مکان/آفريده اين زمين و آسمان  / کائنات و جمله موجود آن.
-خوشا آن بنده با عهد و پيوند / که دارد بازگشتي با خداوند/به کام خويش اگر چندي رود راه / چو باز آيد نياز آرد به درگاه .
-الهى چون در تو مى نگرم از آنچه خوانده ام شرم دارم .
-الهى خودت آگاهى که درياى دلم را جزر و مد است يا باسط بسطم ده و يا قابض قبضم کن .
- به نام خداوند جان بازه ها / جميع المعارف خداوند ماه/به نام خداوند احساس و جان  / به نام خداوند زيباي زيباترين .
 
-خدا تنها معشوقي است که عاشقاني دارد که هيچ يک از بودن ديگري ناراضي نيست و هيچگاه يکي از آنها معشوقش را تنها براي خود نمي خواهد .  
-برايت دعا مي کنم که اي کاش خدا از تو بگيرد هر آنچه را که خدا را از تو مي گيرد.(دکتر شريعتي)  
-خدايا ديده اي بينا به من ده/ دلي پر شور و بي پروا به من ده/دستم از هر چيز خاليست/ دلي سرشار چون دريا به من ده.
- در دستور زبان عرفان، فعل اينگونه صرف مي شود: من نيستم، تو نيستي، او هست.
بسم الله الرحمن الرحيم
-از پنجره روزگار به درخت عمر که مينگرم / خوش تر از ياد خداوند ثمري نيست.
 
- زيباست که با خداي خود چت کنيم /در سايت نماز شب عبادت کنيم/اي کاش که ما فلاپي دل ها را ? با عشق علي و آلش فرمت کنيم. ملتمس دعا.  
- وقتي تنها شدي بدون که خدا همه رو بيرون کرده ، تا خودت باشي و خودش. - بي شک آسمان خدا با اين همه ستاره يک تيم برنده است.
-خدا زمين را مدور آفريد تا به انسان بگويد همان لحظه اي که تصور مي کني به آخر دنيا رسيده اي، درست در نقطه آغاز هستي.
 
-در آن زمان که اميدت بريد از همه جا ، ببين کيست اميدت ، بدان که اوست خدا. -هر گاه به بن بست رسيدم مطمئن بودم که پشت ديوار ، خدا منتظر من است.
- بدانيد که روزي روح معنوي شما به آغوش گرم خداوند و پناهگاه اصلي خود باز خواهد گشت ، پس به ياد داشته باشيد که باقي مشکلات و سختي هاي زندگي گذرا و موقتي است.
 
-آرام باش! با توکل و تفکر که او زودتر از تو دست به کار شده، سپس آستين ها را بالا بزن، آنگاه دستان خداوند را مي بيني. -جز خدا کيست که در سايه مهرش باشيم / رحمت اوست که پيوسته پناه من و توست/از خدا برگشتگان را کار چندان سخت نيست/سخت کار ما بود کز ما خدا برگشته است.
-خدايا از آن روزي که ما را آفريدي / به غير از معصيت چيزي نديدي/خداوندا بحق هشت و چارت / ز ما بگذر ، شتر ديدي نديدي . . . (باباطاهر)
بسم الله الرحمن الرحيم
-يا رب به کرم بر من درويش نگر/ در من منگر در کرم خويش نگر/هر چند نيم لايق بخشايش تو/بر حال من خسته دلريش نگر.
- هر جا که افتادم ز پا ، ناگه تو را کردم صدا/غافل که آندم هم مرا ، نوعي هدايت کرده اي .
-يارب رو سياهم مکني / محتاج گدا و پادشاهم مکني/مو سيه ام سپيد کردي به کرم / با موي سپيد رو سياهم مکني.
-شب هاي دراز بي عبادت چه کنم / طبعم به گناه کرده عادت چه کنم/گويند کريم است وگنه مي بخشد / گيرم که ببخشد زخجالت چه کنم.
 
- الهي ، تو چه بي انتها مي بخشي و ما چه حسابگرانه تسبيح مي گوييم.
-عقل، جاده ي پر پيچ و خمي است که “تا” خدا مي رسد و عشق، جاده ي مستقيمي که “به” خدا مي رساند.
-اگر پيام خدا را خوب دريافت نکرديد، به “فرستنده ها” دست نزنيد، “گيرنده ها” را تنظيم کنيد.
-الهي من اسير جهان بودم / عقوبت کن چو نافرمان بودم/خداوندا بسوزانم بسوزان / اگر فرمانبر شيطان بودم.
 
-هيچکس جز آنکه دل به خدا سپرده است ، رسم دوست داشتن نمي داند. - خداوندا دستانم خالي اند و دلم غرق آرزوهاي بزرگ، يابه قدرت بي کرانت دستانم را توانا کن، يا دلم را از آرزوهاي دست نيافتني خالي کن.
-خود نگاه مي کنم تا ببينم که خطا کجاست / بعد از کمي تامل و قدري سکوت/پي مي برم آنجا که خالي از خداست ، خطاست.
بسم الله الرحمن الرحيم
- همه افراد خوشبخت خدا را در دل دارند ، پس تو را چه غم که اينقدر احساس تنهايي مي کني ، بدان در تنها ترين لحظات و در هر شرايط ، خداوند با توست.
- وقتي از اينکه به چيزي که مي خواستيد نرسيديد ، محکم باشيد و خوشحال خداوند در فکر چيز بهتري براي شماست . - خداوندا: تو ميداني که من دلواپس فرداي خود هستم/مبادا گم کنم راه قشنگ آرزوها را / مبادا گم کنم اهداف زيبا را
دلم بين اميد و نا اميدي ميزند پرسه / مي کند فرياد ، ميشود خسته. مرا تنها نگذار خدا.
- مردم دل بکن ياد خدا کن / خدا را به وقت تنهايي صدا کن/بر آن حالت که اشکت شد سرازير / غنيمت دان و ما را هم دعا کن.
- مردم همانند مريضند و خداوند به منزله طبيب و مصلحت مريض در چيزي است که طبيب مصلحت مي داند. حضرت محمد (ص)
- به نام خداوندي که داشتن او جبران همه نداشته هاي من است. مي ستايمش ، چون لايق ستايش است.
- هر گاه با ديگرانيد خود را خط بزنيد و هر وقت با خداييد ديگران را.

 

آرامش در پرتو نیایش


عشق، خدا، دوست داشتن
 
ای خدای مهربان، نمی دانم چه حكمتی داشته است اینكه تو با آن همه عظمت و بزرگی ات كه در مخیله هیچ كس نمی گنجد اجازه داده ای كه بنده ای ناچیز این چنین بی واسطه با تو سخن بگوید. مقام كبریایی تو كجا و بنده حقیر كجا؟ عرش اعلی كجا و زمین خاكی كجا؟ حی لایموت كجا و عبد فانی كجا؟ ذات پاك و مقدس كجا و موجود سراسر تقصیر كجا؟
اما می دانم هر چه هست تو فراتر از آنی كه عظمت لطف تو را تجسم كنم. خدایا، اگر تو اجازه نمی دادی این چنین صمیمانه و خودمانی با تو گفتگو كنم، آنگاه باید در گفتگو با چه كسی دلم را تسكین می دادم؟ به كدام رحمت بی انتها متوصل می شدم تا در مشكلات و گرفتاری های دنیا احساس نومیدی و شكست در وجودم رخنه نكند؟ كدام محرم راز را پیدا می كردم كه تمام آشكار و نهانم را بداند و آنها را به هیچ كس نگوید؟ چه پناهگاهی را می یافتم كه هرگاه مرتكب اشتباه و لغزشی می شدم، به درگاه او پناه می بردم و با خلوص دل نزد او اعتراف می كردم و طلب عفو  و رحمت؟
عشق
خدایا تو خودت می دانی كه هرگاه من به نماز می ایستم آنچنان در افكارم غوطه ور می شوم كه گویی هزاران خدا دارم! و اما تو آنچنان به كلماتم گوش فرا می دهی كه گویا همین یك بنده را داری! نمی دانم چه سری در این نهفته است؟ اما هر چه باشد من مخلوق توام و تو كاملا بر خلقتم آگاه! تو به آنچه در وجودم آفریده ای آگاهی و من از دسترسی به انچه حكمت بالغه ات بوده، عاجز!خدایا اگر در زمان هم صحبت شدن با تو افكارم در دنیا و مادیات غوطه ور است، نه از سر این است كه من چنین خواسته ام، بلكه ناتوانی من را در درك عظمت و مقامی كه در مقابل او ایستاده ام می رساند. مقامی كه بندگان مخلصت وقتی در آن قرار می گیرند، فقط تو را می بینند و بس. چنان محو وجود تو می شوند كه كشیدن تیر را از پای خویش حس نمی كنند!می خواهم بگویم كه از اینكه اجازه دادی در شبانه روز پنج بار بدون واسطه و رو در رو با تو سخن بگویم سپاسگذارم و امیدوارم كه این نعمت عظمی را از من دریغ نكنی. می خواهم بگویم كه " لا تزق قلوبنا بعد اذ  هدیتنا"می خواهم بگویم گر چه عبادت و بندگی من در مقابل لطف و كرم تو پشیزی نمی ارزد، اما تو در "یوم یقوم الحساب" از سر لطف و كرمت با من رفتار كن، چون اگر میزان عبادات و اعمال من باشد خسر الدنیا و الاخره خواهم بود و اگر میزان بخشش تو باشد، آنگاه: رسد آدمی به جایی كه بجز خدا نداند. 

به دنبال خدا نگرد زیرا ...


اشک و عشق
به دنبال خدا نگرد خدا در بیابان های خالی از انسان نیست، خدا در جاده های تنهای بی انتها نیست.
به دنبالش نگرد، خدا در نگاه منتظر کسی است که به دنبال خبری از توست
خدا در قلبی است که برای تو می تپد، خدا در لبخندی است که با نگاه مهربان تو جانی دوباره می گیرد، خدا آن جاست
در جمع عزیزترین هایت، خدا در دستی است که به یاری می گیری، در قلبی است که شاد می کنی، در لبخندی است که به لب می نشانی.
خدا در بتکده و مسجد نیست، گشتنت زمان را هدر می دهد، خدا در عطر خوش نان است، خدا در جشن و سروری است که به پا می کنی، خدا را در کوچه پس کوچه های درویشی و دور از انسان ها جست و جو مکن، خدا آن جا نیست
عشق
او جایی است که همه شادند و جایی است که قلب شکسته ای نمانده در نگاه پرافتخار مادری است به فرزندش
در نگاه عاشقانه زنی است به همسرش باید از فرصت های کوتاه زندگی جاودانگی را جست.
زندگی چالشی بزرگ است، مخاطره ای عظیم فرصت یکه و یکتای زندگی را نباید صرف چیزهای کم بها کرد چیزهای اندک که مرگ آن ها را از ما می گیرد زندگی را باید صرف اموری کرد که مرگ نمی تواند آن ها را از ما بگیرد زندگی کاروانسرایی است که شب هنگام در آن اتراق می کنیم و سپیده دمان از آن بیرون می رویم فقط چیزهایی اهمیت دارند چیزهایی که وقت کوچ ما از خانه بدن با ما همراه باشند همچون معرفت بر الله و به خود آیی دنیا چیزی نیست که آن را واگذاریم
دنیا چیزی است که باید آن را برداریم و با خود همراه کنیم .
سالکان حقیقی می دانند که همه آن زندگی باشکوه هدیه ای از طرف خداوند و بهره خود را از دنیا فراموش نمی کنند
کسانی که از دنیا روی برمی گردانند نگاهی تیره و یأس آلود دارند آن ها دشمن زندگی و شادمانی اند خداوند زندگی را به ما نبخشیده است تا از آن روی برگردانیم سرانجام خداوند از من و تو خواهد پرسید: آیا «زندگی» را «زندگی کرده ای»؟

یادداشتی از طرف خدا


گل

یادداشتی از طرف خدا 
 به: شما
تاریخ : امروز
از: رئیس
موضوع : خودت
عطف به : زندگی
من خدا هستم.
امروز من همه مشكلاتت را اداره می كنم .
لطفا به خاطر داشته باش كه من به كمك تو نیاز ندارم.
اگر در زندگی وضعیتی برایت پیش آید كه قادر به اداره كردن آن نیستی برای رفع كردن آن تلاش نكن .
آن را در صندوق ( چیزی برای خدا تا انجام دهد ) بگذار .
همه چیز انجام خواهد شد ولی در زمان مورد نظر من ، نه تو .
وقتی كه مطلبی را در صندوق من گذاشتی ، همواره با اضطراب دنبال (پیگیری) نكن .
در عوض روی تمام چیزهای عالی و شگفت انگیزی كه الان در زندگی ات وجود دارد تمركز کن .
ناامید نشو ، توی دنیا مردمی هستند كه رانندگی برای آنها یك امتیاز بزرگ است.
پیش به سوی عشق و آرامش
شاید یك روز بد در محل كارت داشته باشی : به مردی فكر كن كه سال هاست بیکار است و شغلی ندارد، ممكنه غصه زودگذر بودن تعطیلات آخر هفته را بخوری : به زنی فكر كن كه با تنگدستی وحشتناكی روزی دوازده ساعت ، هفت روز
هفته را كار می كند تا فقط شكم فرزندانش را سیر كند.
وقتی كه روابط تو رو به تیرگی و بدی می گذارد و دچار یاس می شوی : به انسانی فكر كن كه هرگز طعم دوست داشتن و مورد محبت واقع شدن را نچشیده وقتی ماشینت خراب می شود و تو مجبوری برای یافتن كمك کیلومترها پیاده بروی : به معلولی فكر كن كه دوست دارد یك بار فرصت راه رفتن داشته باشد.
ممكنه احساس بیهودگی كنی و فكر كنی كه اصلا برای چی زندگی می كنی و بپرسی هدف من چیه ؟ شكر گذار باش . در اینجا كسانی هستند كه عمرشان آن قدر كوتاه بوده كه فرصت كافی برای زندگی كردن نداشتند، وقتی متوجه موهات كه تازه خاكستری شده در آینه می شی : به بیمار سرطانی فكر كن كه آرزو دارد كاش مویی داشت تا به آن رسیدگی كند
ممكنه تصمیم بگیری این مطلب رو برای یك دوست بفرستی : متشكرم از شما ، ممكنه در مسیر زندگی آنها تاثیری بگذاری كه خودت هرگز نمی دانستی

مصاحبه با خدا


 
گل
خدا از من پرسید: دوست داری با من مصاحبه كنی؟
پاسخ دادم: اگر شما وقت داشته باشید.
خدا لبخندی زد و پاسخ داد: زمان من ابدیت است... چه سؤالاتی در ذهن داری كه دوست داری از من بپرسی؟
من سؤال كردم: چه چیزی در آدم ها شما را بیشتر متعجب می‌كند؟
خدا جواب داد....
اینكه از دوران كودكی خود خسته می‌شوند و عجله دارند كه زودتر بزرگ شوند...و دوباره آرزوی این را دارند كه روزی بچه شوند.
اینكه سلامتی خود را به خاطر به دست آوردن پول از دست می‌دهند و سپس پول خود را خرج می‌كنند تا سلامتی از دست رفته را دوباره باز یابند.
اینكه با نگرانی به آینده فكر می‌كنند و حال خود را فراموش می‌كنند به گونه‌ای كه نه در حال و نه در آینده زندگی می‌كنند.
اینكه به گونه‌ای زندگی می‌كنند كه گویی هرگز نخواهند مرد و به گونه‌ای می میرند كه گویی هرگز نه زیسته‌اند.
دست خدا دست مرا در بر گرفت و مدتی به سكوت گذشت....
سپس من سؤال كردم: به عنوان پرودگار، دوست داری كه بندگانت چه درس هایی در زندگی بیاموزند؟
خدا پاسخ داد: اینكه یاد بگیرند نمی‌توانند كسی را وادار كنند تا بدانها عشق بورزد. تنها كاری كه می‌توانند انجام دهند این است كه اجازه دهند خود مورد عشق ورزیدن واقع شوند.
تفاوت عشق و هوس
اینكه یاد بگیرند كه خوب نیست خودشان را با دیگران مقایسه كنند.
اینكه بخشش را با تمرین بخشیدن یاد بگیرند.
اینكه رنجش خاطر عزیزان شان تنها چند لحظه زمان می‌برد ولی ممكن است سالیان سال زمان لازم باشد تا این زخم ها التیام یابند.
یاد بگیرند كه فرد غنی كسی نیست كه بیشترین‌ها را دارد بلكه كسی است كه نیازمند كمترین ها است.
اینكه یاد بگیرند كسانی هستند كه آنها را مشتاقانه دوست دارند اما هنوز نمی‌دانند كه چگونه احساساتشان را بیان كنند یا نشان دهند.
اینكه یاد بگیرند دو نفر می‌توانند به یك چیز نگاه كنند و آن را متفاوت ببینند.
اینكه یاد بگیرند كافی نیست همدیگر را ببخشند بلكه باید خود را نیز ببخشند.
باافتادگی خطاب به خدا گفتم:
از وقتی كه به من دادید سپاسگذارم
و افزودم: چیز دیگری هم هست كه دوست داشته باشید آنها بدانند؟
خدا لبخندی زد و گفت: فقط اینكه بدانند من اینجا هستم، همیشه

میلاد حضرت محمد(ص) بر همه شیعیان مبارک باد


محمد بود و نوری از زمین تا بینهایت ها             محمد بود و در دل زین معماها حکایت ها
دوباره موج آهنگش طنین افکند زیر گنبد گیتی
من امشب سخت حیرانم          چه می بینم؟ نمی دانم .
عجب نوریست این نور شگفت امشب
کجا خورشید و ماه آسمانی این ضیا دارد ؟          نگه چون میکنم دنباله تا عرش خدا دارد
کریما! سخت حیرانم
چه می بینم؟ نمی دانم
محمد در سخن با خویش بود آنگاه چون تندر
نوائی آسمانی در دل غار حرا پیچید            صدائی در زمین از سوی عرش کبریا پیچید
در آندم، حق تعالی، گوش بر بانگ خدا میداد
محمد، مات و حیران، گوش بر بانگ خدا می داد:
بخوان هان ای محمد! گفت: من خواندن نمی دانم
ندا آمد: بخوان با من ای امی مکه !
بناگه چشمه نوری بجان پاک او تابید
دوباره این ندا آمد:
بخوان ای بارگاه کبریا را بهترین بنده           بخوان بر نام قدس پر شکوه آفریننده
خداوندی که انسان را ز خون بسته می سازد
بخوان بر نام پاک خالق اکرم
بنام آنکه دانش را به نیروی قلم آموخت
بنام آن خداوندی که از رحمت ـ
بجان مردم نادان چراغ معرفت افروخت .
محمد از شکوه وحی می لرزید
در آن ساعت محمد بود و شهر مکه و وحی خداوندی
پس از آن شب جهان داند که در گفتار پیغمبر
سخن از عشق حق بود و حدیث آرزومندی
محمد از دل « ام القری » این نغمه را سر داد
که: ای انسان! خدا یکتاست         بجز یکتا پرستی هیچ راه رستگاری نیست
بدیگر راهها گر پا گذاری غیر خواری نیست
در این آیین جاویدان
لب خود را فرو بند از سپیدی وز سیاهی ها
تو را تا کی سخن از قصه رنگ است       در این آئین سخن از رنگها ننگست
به کیش راستین ما
گرامی تر بود آنکس که در وی گوهر تقواست
گر از شرق است، ور از غرب است         گر از روم است، ور از زنگست
چه گویم از شکوهت؟ ای محمد ای مهین فرزانه عالم !
مرا پای سخن لنگست        ز تو فرزانه تر در پهندشت آفرینش کیست ؟
ستایش را توانم نیست میدان سخن تنگست
ولی با جاودانه نام تو هر روز و هر شب در دل گیتی
بهین گلبانگ جاویدست          سخن از تو ببام هفت اورنگست
ابر مردا! زوالی نیست گلبانگ حقیقت را
بیاد تو ز مهد خاک، تا نه گنبد افلاک
همیشه، هر زمان، هر شب
نوازشگر، نسیم بانگ توحید است
طنین افکن نوائی گرم آهنگ است

۱۳۸۹ بهمن ۲۸, پنجشنبه

بعد از مصر و تونس، اپوزیسیون بحرین:


 
صدای آمریکا: ده ها هزار بحرینی که خواهان اصلاحات سیاسی هستند، در میدان اصلی منامه، پایتخت بحرین گرد هم آمدند. معترضان دموکراسی خواه در حالی اعتراضات خود را گسترش می دهند که رهبران شیعه اپوزیسیون می گویند خواهان تبدیل نظام پادشاهی به نظامی شبیه به حاکمیت روحانیون در ایران نیستند.
چهارشنبه شب، تعداد زیادی از معترضان که عمدتا فعالان شیعه بودند، در یک میدان شهر تجمع کردند. معترضان یک روز قبل نیز اعتراضات مسالمت آمیزی برپا کردند. پیشتر صدها نفر در صفوف منظم، یاد یکی از معترضان کشته شده در روز دوشنبه را گرامی داشتند.
روز چهارشنبه ماموران امنیتی در نزدیکی محل تجمع معترضان حضور داشتند اما دخالتی نکردند. روزنامه وال استریت جورنال گزاش داده است که هفت گروه اپوزیسیون از جمله گروه شیعه «وفاق» که از گروه های اصلی اپوزیسیون به شمار می رود، روز چهارشنبه اعلام کردند که کمیته ای را برای هماهنگی فعالیت های اعتراضی و یکی کردن درخواست های معترضان تشکیل داده اند.
این روزنامه گزارش داد که این کمیته در نظر دارد روز یکشنبه، تظاهرات بزرگی را برپا کند. شیخ علی سلمان، رهبر گروه وفاق در یک کنفرانس خبری روز چهارشنبه گفت سازمان او، «به دنبال حکومتی مذهی نظیر ایران» نیست، اما خواهان یک نوع دموکراسی است که نمایندگی شیعیان و سنی ها را داشته باشد.
هفتاد درصد جمعیت بحرین را شیعه ها تشکیل می دهند. اما این کشور توسط خاندان سلطنتی سنی اداره می شود. پادشاه بحرین از خارجی ها به عنوان مامور پلیس استفاده می کند، تا اینکه به شهروندان شیعه اعتماد کرده و به آنان یونیفورم و سلاح تحویل دهد.

احمقی نژاد:فکر کنم اوباما اسم خود را هم بلد نباشد،حال چگونه می خواهد دنیا را با افکار شیطانی خود اصلاح کند

احمدی نژاد : فكركنم اوباما اسم خود راهم بلدنباشد، حال چگونه می‌خواهد دنیا را با افكار شیطانی خود اصلاح كند

ایلنا : احمدی نژاد با طرح این پرسش كه آیا رئیس‌جمهور آمریكا می‌خواهد دنیا را مدیریت كند، اظهار داشت: او حتی قادر نیست كوچك‌ترین هیجانات شخصی خود را كنترل كند. او جلوی دماغ خود را نمی‌تواند ببیند و فكر می‌كنم حتی اسم خود را بلد نباشد بنویسید حال چگونه می‌خواهد دنیا را با افكار شیطانی خود اصلاح كند.
به گزارش خبرنگار ایلنا، محمود احمدی نژاد پیش از ظهر امروز در دیدار با منتخبان و نخبگان استان بوشهر ماموریت اصلی مردم را ساختن همه جای ایران عنوان كرد وگفت: ساختن ایران یك ماموریت دینی، انقلابی و الهی است، چرا كه امروز نام ایران تنها یك نام منطقه جغرافیایی نبوده و زمانی كه نامی از ایران برده می‌شود، نقشه ایران در ذهن شنونده تداعی نمی‌شود ،بلكه در ذهن او شجاعت، ‌ایستادگی، خداپرستی و ظلم ستیزی تداعی می‌شود.
احمدی نژاد ب نام ایران راه نجات بشریت خواند و گفت: عشق ملت‌ها به ایران به خاطر میراث فرهنگی و جاذبه‌های گردشگری كشور نیست، بلكه نقشی است كه ایران در جهان ایفا می‌كند.
وی ادامه داد: همه مكتب‌های ساخته شده به دست انسان آزمایش خود را پس داده و رو به پایان هستند كه به طور نمونه می‌توان به دو اندیشه، كمونیست و لیبرالیست اشاره كرد كه هیچ یك نتوانست انسان را به سعادت برساند.
وی ادامه داد: ما نمی‌خواهیم گذشته‌های تاریخی خودمان را به رخ كسی بكشیم، اما زمانی كه ایران متمدن بود، قانون و شهرسازی داشت و دانشمندان درجه یك پزشكی به طبابت مشغول بودند، آنها حتی بلد نبودند كه خود را چگونه شسته و یا حمام بروند.
احمدی نژاد  در بخش دیگری از سخنان خود به بیان عواملی كه در ساختن كشور نقش دارد اشاره كرد و اولین عامل توكل بر خدا دانست وافزود: بدون ارتباط با خدا هرچقدر هم كه تلاش كنیم نمی‌توانیم به قله‌های كمال برسیم ،ما افتخار می‌كنیم كه به راه انبیاء و اهل بیت بازگردیم.
احمدی‌نژاد با طرح این پرسش كه آیا رئیس‌جمهور آمریكا می‌خواهد دنیا را مدیریت كند، ادامه داد: او حتی قادر نیست كوچك‌ترین هیجانات شخصی خود را كنترل كند. او جلوی دماغ خود را نمی‌تواند ببیند و فكر می‌كنم حتی اسم خود را بلد نباشد بنویسید حال چگونه می‌خواهد دنیا را با افكار شیطانی خود اصلاح كند.
وی عامل دوم در ساختن كشور را همدلی و اتحاد میان ملت دانست و اظهار كرد: در یك نظام آرمانی و اسلام ناب همه عزیزند و هر كه پاكتر و اخلاقی‌تر و با تقواتر باشد قطعا عزیزتر خواهد بود.
احمدی نژاد همدلی را رمز رسیدن به موفقیت‌ها عنوان كرد و ادامه داد: دشمن به دنبال گرفتن همدلی از ملت ایران است و زمانی كه همدلی و عزت ملت در 22 بهمن مشاهده می‌كند به هر طریقی می‌خواهد اقدام كند. البته آدم‌های احمقی وجود دارد كه در بازی آنها شركت می‌كند.
احمدی نژاد در بخش دیگری از سخنان خود با بیان اینكه برای ساختن كشور نیازمند الگویی هستیم، اظهار داشت: 1400 سال است كه ملت ایران در آرزوی یك جامعه علوی و مهدوی لحظه‌شماری، مجاهدت و تلاش كرده تا اینكه جمهوری اسلامی به وجود آمد تا ملت را در این مسیر هدایت كند.
وی خاطرنشان كرد: روش های مدیریت ایرانی بسیار برجسته بوده و هیچ ملتی به اندازه ایران دانشمند نداشته است، ما باید مجددا آن شیوه مدیریتی را زنده كنیم چرا كه راه حل‌های وارداتی مشكلات ما را حل نمی‌كند.
 

فیلم/ تجمع امروز ، 28 بهمن، خانواده های دستگیرشدگان 25 بهمن در مقابل زندان اوین

۱۳۸۹ بهمن ۲۴, یکشنبه

مشاور کروبی :دیگر نیازی به مجوز نیست /دیگر مجوز نمی خواهیم


مشاور کروبی: دیگر مجوز نمی ‌خواهیم / اصلا نیازی نیست   
نگارش یافته توسط کیان   
سحام‌نیوز: معاون مدیرکل سیاسی وزارت کشور درخواست مجوز راهپیمایی “به بهانه حمایت از مردم مصر” را نتیجه‌ی اجرای خط القای انگلیس مبنی بر تحت الشعاع قرار دادن پیروزی بزرگ ملت مصر تحت تاثیر انقلاب اسلامی ایران دانست. مهدی علیخانی‌صدر اعلام کرد: این عناصر به غیرقانونی بودن درخواست‌شان کاملاً واقف هستند و می‌دانند که مجوز اغتشاش دریافت نمی‌کنند
به گزارش سایت تغییر، ساعاتی پس از این اعلام، اسماعیل گرامی مقدم سخنگوی حزب اعتماد ملی و مشاور مهدی کروبی اعلام کرد که اصلا نیازی به مجوز نیست. وی که به پرسش خبرنگار رادیو بی‌بی‌سی فارسی پاسخ می‌داد تصریح کرد: بر اساس اصل بیست و هفتم قانون اساسی برای .راهپیمایی نیازی به مجوز نیست و آنان که در خرداد ۸۸ آمدند هم به دعوت یا اجازه کسی نیامده بودند.
گرامی مقدم افزود: مردم انتظار ندارند که وقتی حاکمیت از جنبش‌های آزادی‌بخش تونس و مصر حمایت کرده است در تناقضی آشکار با مردم خود برخورد کند
پیش از این، اردشیر امیر ارجمند مشاور ارشد میرحسین موسوی نیز اعلام کرده بود که درخواست مجوز، کاری حقوقی بود اما راهپیمایی ۲۵ بهمن برگزار می‌شود و برنامه‌ای برای لغو آن وجود ندارد .وی از حکومت خواسته بود که به وظیفه قانونی‌اش برای حفظ امنیت راهپیمایان عمل کند

شعار بر علیه حکومت فاشیسمی در آنکارا مقابل سفارت ایران 22 بهمن 89

توسط خبرنگار ایرانی :آقای کامبیز سلطانین

بیانیه آزادی خواهان ایرانی مقابل سفارت ایران در آنکارا مخالف رژیم فاشیسمی 22 بهمن

۱۳۸۹ بهمن ۱۷, یکشنبه

جستجوی خدا

 
. اگر اعقاد پوچ داشته باشید دیگر بدنبال حقیقت نمیروید. شما مجبورید از میان سکوت عبور کنید.باید قطعا بمیرید و دوباره متولد شوید.باور سد راه میشود و اطمینان غلطی به شما میدهد که حقیقت را شناخته اید. باور یک قرض از دیگران است . بودا چیزی میگوید مسیح چیزی میگوید محمد چیزی میگوید سپس ما به دنبال آنها میرویم آنها را باور میکنیم. این در شما موقعیتی را بوجود می آورد که در آن فاصله نزدیک بنظر خواهد آمد در صورتی که اینطور نیست و آن ذهن را گمراه میکند. بگذارید یک داستانی را به شما بگویم : روزی یک ماهی در دریا صدای کسی را شنید که در مورد دریا صحبت میکرد.ماهی برای اولین بار بود که میشنید چیزی بنام دریا وجود دارد.او شروع به پرسش جستجو کرد اما هیچ کس نمیدانست که دریا چیست. او از تمام ماهی ها از کوچک تا بزرگ از شناس تا ناشناس پرسید اما هیچ کس نتوانست پاسخ او را بدهد که دریا کجاست . همه آنها گفتند که در مورد دریا شنیده اند. همگی آنها گفتند : در زمان های گذشته پدران ما از این موضوع آگاه بودند. آنها گفتند : "در کتاب مقدس این را گفته اند".  دریا همه جا در اطراف آنها بود . آنها در دریا بودند در آن صحبت میکردند و در آن زندگی می کردند گاهی اتفاقات آنقدر در نزدیکی ما اتفاق می افتند که ما از آنها فراموش میکنیم. نزدیکترین چیزها آنقدر به ما نزدیک هستند که ما نمیتوانیم به آنها نگاه کنیم. دلیلش اینست که برای نگاه کردن به چیزی فاصله ای نیاز است و بین شما و خدا هیچ فاصله ای نیست همان طور که بین ماهی و دریا هیچ فاصله ای نیست. حتی یک شکاف کوچک. ماهی قسمتی از دریاست درست مثل موج ها.دریا نیز گستره ای بی انتها از هستی ماهی است. آنها دو چیز مجزای از همدیگر نیستند . آنها در کنار همدیگر وجودیت دارند و وجود آنها به یکدیگر متصل است . جسم آنها ممکن است متفاوت باشد اما روح درونی آنها یکی است. موقعیت یکسانی برای ماست. ما همچنان در مورد خدا سوال می کنیم – چه خدا وجود داشته باشد چه نداشته باشد – و برای آن می جنگیم یا با آن دشمنی میکنیم. عده ای به او ایمان دارند عده ای نه . بعضی میگویند او یک افسانه است برخی دیگر میگویند او حقیقت است. اما تمام گفته های آنها به کتابهای مقدسشان بستگی دارد. هیچ کس تجربه بی واسطه  ندارد. منظور من از بی واسطه اینست که تجربه باید درون شما رشد کرده باشد  . آنقدر عمیق باید باشد که احساس نکنید چه زمان آن شروع شده و کی پایان یافته است. خدا موضوع هیچ جستجویی نیست.او موجودی کاملا فردیست.تو او را هیچ کجا نمیتوانی بیابی چون او همه جا است. اگر بدنبال او باشی او را در جایی پیدا نمیکنی. هر چه وجود دارد خداست.خدا بتنهایی یعنی همه هستی.تمامیت و دریایی که اطراف توست. دریای زندگی اولین چیزی که باید قبل از ورود به سلطنت خدا بیاد داشت اینست : او خیلی دور نیست . درست همان جایی است که تو هستی. همین الان درون خدا نشسته اید . درون او نفس میکشید. این مطلب را باید مدام به خود یاد آوری کنید . حتی برای لحظه ای آنرا فراموش نکنید چون با فراموش کردن آن تمام جستجویتان به خطا خواهد رفت.او دقیقا همان جایی است که شما هستید. مرکز وجودی شما ,مرکز وجودی او نیز است

آرامگاه شاه نعمت اله

 

 
 شاه نعمت‌الله ولی (نام کامل: سیدنورالدین‌شاه‌نعمت‌الله ولی ماهانی کرمانی)
دراویش نعمت اللهی که پیروان این عارف  هستند در خانقاه این بقعه معتکف بوده اند و به انجام مراسم می پرداخته اند. بناي اصلي آستانه ماهان متعلق به نيمه اول قرن نهم هجري قمري (840 هجري قمري) است که بعدا ساختمان هايي به بناي اوليه اضافه شده است. اين الحاقات بيشتر متعلق به دوران شاه عباس اول صفوي و محمد شاه و ناصرالدين شاه قاجار مي باشد؛ که به عرفا و بزرگان شیعه ابراز ازادت می کرده اند

آرامگاه

آستانه شاه نعمت الله ولی در30کیلومتری جنوب شرقی شهر کرمان در شهر ماهان واقع شده است. شاه نعمت الله ولی در سال 832 و به قولی 834 ه.ق. در شهر کرمان فوت نموده و در ماهان در ميان باغی مصفا مدفون شده است. هسته اوليه این بنا گنبدی منفرد بوده که در سال 840 ه.ق. و به دستور "احمدشاه دکنی" ساخته شده و به تدريج توسعه يافته است . این بنا 32000 مترمربع مساحت داشته و از چندين صحن تشکيل شده که شامل صحن های اتابکی , وکیل الملکی , حسینیه ,میرداماد و بیگلربیگی است.

ورودی امروزی آن از سمت شرق می باشد که به صحن اتابکی واز آنجا به صحن وکيل الملکی که به رواقهای دوره قاجاريه و گنبدخانه و رواق شاه عباسی و صحن حسينيه دسترسی دارد منتهی میگردد. آخرين صحن این بنا بيگلربيگی است که به خانه متولی باشی ختم می گردد. اين مجموعه طی شش قرن بنا شده و تداوم معماری ايران را در شش قرن گذشته و به صورت زيبايی به تماشا گذارده است.

بيشترين توسعه اين مجموعه در دوران قاجاريه انجام شده . معماران آن استاد "کمال الدين حسين" و بانی آن بکتاش خان (رواق و صحن ميرداماد), "استاد رضا" و بانی آن "عبدالحميد ميرزا" ( صحن حسينيه )می باشد. صحن وکيل الملکی و رواقها به دستور وکيل الملک اول و دوم در سالهای 1285 ه.ق. بناگرديده است. عناصر تزئينی مجموعه شامل کاشيکاری , کاربندی , مقرنس , گچبری و نقاشی است




شاه نعمت اله ولی از معاریف و مشاهیر عرفا و صوفیه

 

 
علامه شهید مطهری می فرماید :شاه نعمت اله ولی از معاریف و مشاهیر عرفا و صوفیه است واین مرد نسب به علی (ع)می برد. سلسله نعمت الهی در عصر حاضر از معروفترین سلسه های تصوف است. قبرش در ماهان کرمان مزار صوفیان استو گویند 95 سال عمر کرد. اکثر عمرش در قرن هشتم گذشته و با حافظ ملاقاتی داشته (مجموعه آثار استاد شهید مطهری ج14ص577) (2):احمد شاه (3):رضا شاه که با فشارانگلیس به قدرت رسید (4):اشاره به برداشتن عمامه ها و قتل عام علما به بهانه کشف حجاب وروز17دی روز کشف حجاب (5):رضا شاه حدود 0 سال حکومت کرد (6):حکومت محمدرضا شاه که با تلاش انگلیس سامان گرفت (7):همه جای ایران فریاد می زدند مرگ بر شاه (8):چل یعنی چهل؛که حدود سی سال حکومت کرد (9):اشاره به حدیث معروف {رجل فی القم،مردی از قم قیام می کند}امام خمینی (10):او برقرار،به علم ابجد710 و خمینی به ابجد710 می گردد! (11):شگفت این که 700 سال قبل تذکر داده شده که او امام و رهبر خوانده می شود

پیش گویی های (شگفت انگیز)شاه نعمت اله ولی

 

 
قدرت کردگار می بینم /حالت روزگار می بینم از نجوم این سخن نمی گویم/ بلکه که از کردگار می بینم روز شنبه زشهر ذوالقعده/ تن او بر مزار می بینم(2) شه چو بیرون روز زجایگاهش/ شه دیگر به کار می بینم(3) چو فریدون به تخت بنشیند/ پسرانش قطار می بینم علمای زمان او دائم/ همه را تار و مار می بینم هست فصل حجاب در عهدش /فصل را بی تبار می بینم(4) چون دو ده سال پادشاهی کرد(5)/ شهیش را کنار می بینم پسرش چون به تخت بنشیند(6)/ بوالعجب روزگار می بینم غارت و قتل مردم ایران /دست خارج به کار می بینم اعتصاب و حساب در عهدش/ سخت بی اختیار می بینم ظلمت ظلم ظالمان دیار /بی حد و بی شمار می بینم ظلم پنهان و خیانت و تزویر/ بر اعاظم شعار می بینم جنگ و اشوب و فتنه بسیار /نام او زشت و خوار می بینم(7) کم زچل چون که پادشاهی کرد(8)/ سلطه اش تار و مار می بینم سیدی را زنسل ال رسول(9)/ نام او برقرار می بینم(10) نائب مهدی اشکار شده /قامتش استوار می بینم پیشوای تمام دانائی /رهبری با وقار می بینم رهنما و امام(11) هفت اقلیم /حالت روزگار می بینم عدل و دادی که می شود پیدا/ دولتش پایدار می بینم هر کجا رو نهد به فضل اله/ دشمنش خاکسار می بینم بعد از این شاهی از میان برود/ عالمی چون نگار می بینم غم مخور زآنکه من در این تشویش/ خرّمی وصل یار می بینم بعد از او خود امام خواهد امد /که جهان را مدار می بینم دولت مهدی اشکار شود/ بلکه من اشکار می بینم گرگ بامیش و شیر با اهو /در چرا هم کنار هم می بینم


خدای من رنگین كمان خوشبختی ست

 

 
دیوارهای خالی اتاقم را از تصویرهای خیالی او پر می كنم
خدای من زیباست خدای من رنگین كمان خوشبختی ست
كه پشت ...هر گریه انعكاسش را روی سقف اتاق می بینم
من هیچ با زبان كهنه صدایش نكرده ام و نه لای بقچه پیچ سجاده
رهایش او در نهایت اشتیاق به من عاشق شد
و من در نهایت حیرت حالا گاه گاهی
كه به هم خیره می شویم
تشخیص خدا و بنده چه سخت است


ایمان

 
روزي روزگاري اهالي يه دهكده تصميم گرفتند تا براي نزول باران دعا كنند, در روز موعود همه مردم براي مراسم دعا در محلي جمع شدند و تنها يك پسر بچه با خودش چتر آورده بود و اين يعني ايمان.


من عاشق خدا هستم

 
 
خدا هست...او جای تمام نداشته های من است
!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
عاشق صنع خدا کافر بود عاشق مصنوع او کافر بود
عاشق صنع خدا بافر بود عاشق مصنوع او کافر بود
آیا واقعا" عاشق خدا هستیم؟.
آیا واقعا" عاشق خدا هستیم؟.

کعبه

 
به کعبه گفتم: تو از خاکی منم از خاک چرا باید من به دورت بگردم؟گفت تو با با امدی باید بگردی برو با دل بیا تا من بگردم 



روایت خیلی جالب در مورد شاه نعمت اله ولی

 

روزی در آرامگاه حضرت شاه بودم مردی هندی وارد شد
و شروع به زیارت میکرد.
یکی از دوستانم که همیشه به هند مسافرت میکند با او صحبت کرد و روایتی نقل کرد:گفت در زمان حیات حضرت شاه یک عارفی در هند میخواسته بیشتر شاه نعمت اله را بشناسد مریدش را میفرستد و در دستهای مریدش دو گوی آتش میگذارد و میفرستد ایران خدمت شاه نعمت اله ولی و میگوید بگو جواب مرا بدهد؟و در جواب شاه نعمت اله ولی گوی آتش را درون پنبه میگذارد و به مرید مرد هندی میدهد

سخنانی دلنشین

 

 
  • «روحی که در پیکر ما است کم و بیش تکامل نیافته است. با هر گامی که در فراز و نشیب زندگی می‌نهیم، در پی ذرات گم‌شده وجود خویش در کاوش‌ایم. اگر در این پویش، لحظه‌ای بخت یارمان باشد آن گوهر نایافته را در وجود انسانی دیگر می‌یابیم.» >
<span>«نتوان گفت: بهارا، به امید دیدن و ماندن تو! می توان گفت: بهارا، تو بیا دانه امید به قلبم بنشان! و سفر کن به کجاآبادی، هرزمانی که تو را دلخواه است!» </span> <span>«انسان همیشه خواهان دگرگونی و تحول است اما همزمان، سکون و ثبوت را آرزو می‌کند.» </span> <span>اگر به زبان تمامی آدمیان و فرشتگان سخن گویم.... و از عشق بی‌بهره باشم طبل میان‌تهی و سنج پرهیاهویی بیش نیستیم، اگر از کرامت غیب‌دانی و پیش‌گویی بر خوردار باشم و همه اسرار جهان را دریابم و قلمرو دانش را تمام مسخر کنم و در ایمان چنان راسخ و نیرومند باشم که کوه‌ها را به رفتار آورم و از عشق بی‌بهره باشم، کسی نیستم. اگر همه دارایی خویش به مستمندان بخشم و جسم خویش را به آتش بسپارم و از عشق بی‌بهره باشم مرا هیچ سود نخواهد بخشید.عشق بردبار و مهربان است عشق از حسد برکنار است عشق لاف خودستایی نمی‌زند عشق اطوار ناپسند ندارد عشق به اندک چیزی در خشم نمی‌آید و اندیشه شر نمی‌کند و از بی‌عدالتی خشنود نیست اما با حقیقت  و راستی شاد و خرم است همه چیز را تحمل می‌کند همه چیز را باور می‌کند و به همه چیز امیدوار است و هیچگاه از پای نمی‌افتد اما پیشگوی‌ها همه شکست می‌خورند و زبان‌ها همه قطع می‌شوند و دانش‌ها در غبار زمان پنهان می‌شوند و دانش ما جزیی است و نبوت ما جزیی است و آنچه جزیی است روی در فنا دارد انچه می‌ماند ایمان و امید و عشق است و از این هر سه، عشق را برترین مقام است.» </span>
  • <span>«خداوندُ عشق است، عشقی که پس از نفوذ به درون ما، نرم می‌کند، ناب می‌کند، تازه می‌کند، بازسازی می‌کند. و درون آدمی را دگرگون می‌کند. نیروی ارادهٔ انسان را دگرگون نمی‌کند. زمان انسان را دگرگون نمی‌کند. عشق دگرگون می‌کند! زیرا؛ عشق خداوند است و خداوند، عشق است.» </span>
  • <span>«دانستن هدف زندگی یا دانستن بهترین راه خدمت به خدا کافی نیست، افکار خودت را به عمل درآور؛ راه، خودش را نشان می‌دهد.» </span>
  • <span>«عمری که با مرگ تمام شود هیچ ارزشی ندارد.» </span>
  • <span>دیوانه بمانید اما مانند عاقلان رفتار کنید. خطر متفاوت بودن را بپذیرید اما بیاموزید که بدون جلب توجه متفاوت باشید. </span>
<span> </span>

تقدیم به خدا

 
باتو،همه ی رنگهای این سرزمین مرا نوازش می کندباتو،آهوان این صحرا دوستان همبازی من اندباتو،کوه ها حامیان وفادارخاندان من اندباتو،زمین گاهواره ای است که مرا در آغوش خود می خواباندابر،حریری است که برگاهواره ی من کشیده اندوطناب گاهواره ام را مادرم،که در پس این کوه هاهمسایه ی ماست در دست خویش دارد باتو،دریا با من مهربا نی می کندباتو، سپیده ی هرصبح بر گونه ام بوسه می زندباتو،نسیم هر لحظه گیسوانم را شانه می زندباتو،من با بهار می رویمباتو،من در عطر یاس ها پخش می شومباتو،من درشیره ی هر نبات میجوشمباتو،من در هر شکوفه می شکفمباتو،من درمن طلوع لبخند میزنم،درهر تندر فریاد شوق میکشم،درحلقوم مرغان عاشق می خوانم در غلغل چشمه ها می خندم،درنای جویباران زمزمه می کنمباتو،من در روح طبیعت پنهانمباتو،من بودن را،زندگی را،شوق را،عشق را،زیبایی را،مهربانی پاک خداوندی را می نوشمباتو،من در خلوت این صحرا،درغربت این سرزمین،درسکوت این آسمان،درتنهایی این بی کسی،غرقه ی فریاد و خروش وجمعیتم،درختان برادران من اند و پرندگان خواهران من اند وگلها کودکان من اند و اندام هر صخره مردی از خویشان من است و نسیم قاصدان بشارت گوی من اند وبوی باران،بوی پونه،بوی خاک،شاخه ها ی شسته، باران خورده،پاک،همه خوش ترین یادهای من،شیرین ترین یادگارهای من اند.بی تو،من رنگهای این سرزمین را بیگانه میبینمبی تو،رنگهای این سرزمین مرا می آزارندبی تو،آهوان این صحرا گرگان هار من اندبی تو،کوه ها دیوان سیاه و زشت خفته اندبی تو،زمین قبرستان پلید و غبار آلودی است که مرا در خو به کینه می فشردابر،کفن سپیدی است که بر گور خاکی من گسترده اندوطناب گهواره ام را از دست مادرم ربوده اند و بر گردنم افکنده اند
<span>بی تو،دریا گرگی است که آهوی معصوم مرا می بلعدبی تو،پرندگان این سرزمین،سایه های وحشت اند و ابابیل بلایندبی تو،سپیده ی هر صبح لبخند نفرت بار دهان جنازه ای استبی تو،نسیم هر لحظه رنج های خفته را در سرم بیدار میکندبی تو،من با بهار می میرمبی تو،من در عطر یاس ها می گریمبی تو،من در شیره ی هر نبات رنج هنوز بودن را و جراحت روزهایی را که همچنان زنده خواهم ماند لمس می کنم.بی تو،من با هر برگ پائیزی می افتم.بی تو،من در چنگ طبیعت تنها می خشکمبی تو،من زندگی را،شوق را،بودن را،عشق را،زیبایی را،مهربانی پاک خداوندی رااز یاد می برمبی تو،من در خلوت این صحرا،درغربت این سرزمین،درسکوت این آسمان،درتنهایی این بی کسی،نگهبان سکوتم،حاجب درگه نومیدی،راهب معبد خاموشی،سالک راه فراموشی ها،باغ پژمرده ی پامال زمستانم.درختان هر کدام خاطره ی رنجی،شبح هر صخره،ابلیسی،دیوی،غولی،گنگ وپرکینه فروخفته،کمین کرده مرا بر سر راه،باران زمزمه ی گریه در دل من،بوی پونه،پیک و پیغامی نه برای دل من،بوی خاک،تکرار دعوتی برای
خفتن من،شاخه های غبار گرفته،باد خزانی خورده،پوک،همه تلخ ترین یادهای من،تلخ ترین یادگارهای من اند
زنده یاد دکتر شریعتی

آسمان کویر سراپرده ملکوت خداست

 

آن شب من نیز خود را بر بام خانه گذاشته بودم و به نظاره آسمان رفته بودم؛ گرم تماشا و غرق در این دریای سبز معلقی که بر آن، مرغان الماس پرستارگان زیبا و خاموش، تک تک از غیب سر می زنند و دسته دسته به بازی افسونکاری شنا می کنند. آن شب نیز ماه با تلالو پرشکوهش که تنها لبخند نوازشی است که طبیعت بر چهره نفرین شدگان کویر می نوازد از راه رسید و گلهای الماس شکفتند و قندیل زیبای پروین - که هرشب، دست ناپیدای الهه ای آن را از گوشه آسمان، آرام آرام، به گوشه ای دیگر می برد - سر زد و آن جاده روشن و خیال انگیزی که گویی، یک راست، به ابدیت می پیوندد: "شاهراه علی"، "راه مکه"! که بعدها دبیرانم خندیدند که: نه جانم! کهکشان! و حال می فهمم که چه اسم زشتی! کهکشان، یعنی از آنجا که کاه می کشیده اند و اینها هم کاه هایی است که بر راه ریخته است! شگفتا که نگاه های لوکس مردم آسفالت نشین شهر آن را کهکشان می بینند و دهاتی های کاهکش کویر، شاهراه علی، راه کعبه، راهی که علی از آن به کعبه می رود....
دکتر شریعتی

اشو

 

 
ابتدا باید درون تو تغییر کند . آن گاه همه چیز خود به خود تغییر خواهد کرد . اما اگر این قائده را برعکس کنی و بخواهی از تغییر ظواهر به تغییر درون برسی ، هرگز موفق نخواهی شد

پیر طریقت حافظ که در موردش سروده است

 

 
دیوان شاه نعمت الله ولیّ ، پیر طریقت حافظ که در موردش سروده است آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند آیا بود که گوشه چشمی به ما کنند؟ دیوانی است که تمامی نسخه های چاپی آن چه قبل از انقلاب استعماری وچه پس از آن سانسور و تحریف شده است وتنها نسخه خطی آن معتبر است که ما تنها به بخشهایی از آن دست یافته ایم قدرت کردگار می بینم*** حالت روزگار می بینم از نجوم این سخن نمی گویم***بلکه از کردگار می بینم ازسلاطین گردش دوران***یک به یک را سوار می بینم از بزرگی ورفعت ایشان***صفوی برقرارمی بینم آخرپادشاهی صفوی***یک حسینی به کار می بینم -شاه سلطان حسین نادری در جهان شود پیدا***قامتش استوار می بینم آخر عهد نوجوانی او***قتل اوآشکار می بینم شهرتبریزراچوکوفه کنند***شهر طهران قرار می بینم ازشهنشاه ناصرالدین شاه***شیونی بیم دار می بینم درشب شنبه ماه ذیقعده***تن او برکنارمی بینم بعد از آن شه مظفرالدین را***توبدان برقرار می بینم شه چو بیرون رود زجایگهش***شاه دیگر به کار می بینم-رضاشاه نوجوانی مثال سرو بلند***رستمش بنده وارمی بینم چون فریدون به تخت بنشیند***پسرانش قطار می بینم چون دو ده سال پادشاهی کرد***شهیَش را تباه می بینم بعد از آن شاهی از میان برود***دولتی پایدار می بینم-آغاز حکومت دجّال قصه ای بس غریب می شنوم***غصه ای در دیار می بینم شوروغوغای دین شودپیدا***سربسر کارزارمی بینم غارت وقتل مردم ایران***دست خارج به کار می بینم کُهنه رندی به کارِاهریمنی***اندراین روزگار می بینم رنگ یک چشم او به رنگ کبود***خری بر خر سوار می بینم هر قدم از خرش بود میلی***دور گردون غبار می بینم لشگراو بود زاصفاهان***هم یهود و مجار می بینم-یهود کنایه از بددین متّصف بر صفات سلطان است***لیک من گرگ وار می بینم کاروبارزمانه وارونه***قحط ، هم ننگ و عار می بینم عدل وانصاف در زمانه او***همچو هیمه به نار می بینم در زمانش وفا وعهد درست***همچو یخ دربهارمی بینم بس فرومایگان بی حاصل***حامل کاروبارمی بینم مذهب ودین ضعیف می یابم***مُبتدع افتخار می بینم ظلم پنهان ، خیانت وتزویر***بر اعاظم شعارمی بینم ظلمت ظلم ظالمان دیار***بیحد وبی شمارمی بینم ماه را روسیاه می بینم***مهر را دل فکار می بینم دولتِ مرد وزن رود به فنا***حال مردم فکار می بینم اندکی دین اگر بود آن روز***در حد کوهسار می بینم جنگ وآشوب و فتنه وبیداد***ازیمین ویسار می بینم در خراسان و مصر وشام و عراق***فتنه و کارزار می بینم دور ایشان تمام خواهد شد***لشگری را سوار می بینم نایب مهدی آشکار شود***بلکه من آشکار می بینم سیدی را ز نسل آل حسن***سروری را سوار می بینم جنگ او در میان افغان است***لشگرش بیشمار می بینم پادشاهی تمام دانایی***سروری باوقار می بینم بندگان جناب حضرت او***سر بسر تاجدار می بینم تا چهل سال ای برادر من***دور آن شهریار می بینم- منظور به خاتمه رسانیدن چهل سال دجال است قبل ازظهور بعد از آن خود امام خواهد بود***که جهان را مدار می بینم صورت و سیرتش چو پیغمبر***علم و حلمش شعار می بینم جنگ سختی شود تمام جهان***کوه وصحرا تباه می بینم-جنگ جهانی سوم مردمان جهان ز دخت و پری***جملگی در فرار می بینم مر مسیح از سما فرود آید***گور دجال زار می بینم-آن حضرت شریرترین کافران را ازگوربیرون می کشد مهدی وقت و عیسیِ دوران***هر دو را شهسوار می بینم قايم شرع آل پیغمبر***به جهان آشکار می بینم از کمربند آن سپهر وقار***تیغ چون ذولفقار می بینم سوی مشرق زمین طلوع کند***قتل دجال زار می بینم دین ودنیاازاوشود معمور***خلق ازاوبختیارمی بینم هفت باشد وزیرسلطانم***همه راکامکار می بینم عاصیان از امام معصومم***خجل و شرمسارمی بینم گرگ بامیش ،شیربا آهو***در چرا برقرارمی بینم در ألف وثلاثین دوفران می بینم***وز مهدی ودجال نشان می بینم - ألف وثلاثین =سالهای هزاروسیصد هجری دین نوع دگر گردد و اسلام دگر***این سرِ نهان است عیان می بینم

نشانه های ظهور :گفته های شاه نعمت اله ولی کرمانی

 

 
نشانه های ظهور ظهور دجال درایران-ظهور دابة الارض(قدرتی بلا منازع در زمین)-خروج یاجوج و ماجوج گروهی وحشی از میان مسلمانان-شاید القاعده-صَیحِه آسمانی -علایمی در خورشید وماه تغییرات شدید جوی(پیامد گرمایش زمین در اثر افزایش مونوکسیدکربن)-خشکسالی وقحطی فراگیر-قیام یمانی-جنگ جهانی سوم(به قول امام صادق قبل از ظهورمنجی،قدرتهای بزرگ طی جنگی یکدیگر را تقریباٌ از بین می برند)-هرج و مرج وآشوب-آتشفشانها،طوفانها و زلزله های عظیم-شیوع گسترده بیماریهای مسری وکشنده-خوف در عراق-جنگ داخلی بزرگ در ایران- نابودی کامل یا عذاب شدید کلیه شهرهای جهان(قرآن)وزلزله مهیب تهران-تشکیل حکومتی از نیکوکاران درایران( زمینه سازان ظهور-حدیث نبوی:چون ایشان قیام کنند با پرچم های سیاه از جانب خراسان; خود رابه آنان برسانید حتی اگر با گذر ازروی برف باشد)-قتل ملک عبدا...درماه ذی الحجه-هرکس برای من قتل امیر عبدا...راتضمین کند،ظهورمهدی را برایش تضمین می کنم-امام صادق ع از بین رفتن آمریکا و فتح اسراییل توسط زمینه سازان ظهور(کار در سرزمینهای اشغالی به جایی رسد که مسلمین از زیر سنگ یهودی بیرون کشند و بکشند...)ه آن هنگام که پاره ای از نشانه های پروردگارآشکار شود،نفسی را ایمان آوردن سود ندهد.ونه نفسی را که به هنگام ایمان،کارنیکی انجام نداده باشد-قرآن پیشگوییهای انجیل درموردایران وعده های عذاب:1-مایه قوٌت ایشان را خواهم شکست.2-در چهارگوشه عالم پراکنده شان خواهم ساخت.3-ایشان را مشوش ومضطرب خواهم ساخت وعده های نیک:1-تخت خود را درایران قرار خواهم داد.2-سروران و حکمرانانشان را هلاک خواهم ساخت.3-اسیرانشان را باز خواهم آورد پیشگوییهای زرتشت جاماسب نامه: پیامبرعرب آخرین پیغمبران باشد.دین اواشرف ادیان باشدوکتاب اوباطل گرداندهمه ی کتابهارا.ازفرزندان آن خورشید جهان کسی پادشاه شود دردنیابه حکم یزدان که جانشین آخر آن پیامبرباشد...وظهوراودرآخرالزمان باشد...وهمه جهان رایک دین کند وفقر را ریشه کن کند وهمه مردم جهان را هم فکروهمگفتار وهم کردار نماید زرتشت نامه:زرتشت از اهورامزدا از سرنوشت ایران درآخرالزمان می پرسد.اهورامزدا ابتدا ازیک دوره سیاه وپر مصیبت چیرگی شیطان ودیوبر ایران یاد می کند وسپس نوید ظهور سوشیانس را می دهد:...درپایان هزاره فرشته موکل برزمین گنجهای فراوان درزیر زمین ایران راهویدامی کند(نفت).«دیوکین »ظاهرمی شود-دجال-وتمامی مردم سیاه پوش می شوند.کم آبی وخشکسالی می آیدوابرهای بدون باران ظاهرمی شوند.جشنهای نوروزومهرگان کنارگذاشته می شوند.عده ای ازمردم ایران آواره می گردند.قشرپست مال ونعمت فراوان می اندوزند.سلطنت به غیرایرانی رسد(سیدِ هندی!)وآنان غلامباره باشند وهوسباز آنگاه مردم ایران دررنج وعذاب خواهند افتاد.چنان رنجی که حتی درزمان افراسیاب وضحاک نیز دیده نشده وایران کاملا ویران می شود...آنها ازپست ترین نژاد هستند-از سیکهای هندوستان!-آنها به یاری سحروجادو دِه های ایران که من آفریدم ویران کنند وهمه چیز رابیالایند ودین وپیمان وشادی وراستی راازبین ببرند ودین من به نیستی رسد.آنان فریفتارهستند وبدترین دین رادارند.زیرا آنچه راکه گویند نکنند-مظاهرنفاق-.مهرپدرراازپسروبرادرراازبرادربگیرند درآن هنگام دارودرخت بکاهدوهنرونیروی مردان کم باشد وآزرم وسپاس از نان ونمک ندارند.مردم اززندگی به تنگ آمده ومرگ خویش راازمن خواهند وجوانان راهوای بازی ورامش از دل برنیاید .صدقه ندهند ومردم ایران به سوی باختر(غرب)تباه شوندوبه سبکی وآلودگی رسند.وایمان به معاد برود.زرتشت پرسید:دادار،چه هنگام دیوان تباه شوند؟ فرمود:هرگاه نشان سیاهی در خراسان پیدا شود ولشگری از آنسوی آهنگ دیوان کنند و طی سه جنگ در ایران از آنان کشتاری کنند که هیچ دشمنی تا آن روز ندیده باشد و از کشته هایشان پشته سازند...سپس سوشیانس بیاید و جشن وسرور با ایرانیان باشد هزاره سر آید به ایران زمین***دگرگون بود کار و شکل همین بود حکمرانی آن دیوکین****که دین بهی را زند بر زمین چو آید به گیتی نشان سیاه***دگرگون شود دین و آیین و راه جز آز و نیاز و بجز خشم و کین***نبینی تو باخلق روی زمین بجز راه دوزخ نورزند هیچ***نبینی کسی کو بود دین بسیج نه نوروز دانند نه مهرگان***نه جشن و نه رامش نه فروردگان برآید همی ابردرآسمان***که باران نبارد به هنگام آن زگرمای گرم وزسرمای سخت***بریزدبسی برگ و بار درخت بسی نعمت ومال گردآورند***مرآنرابه زیر زمین گسترند نیامد کسی را چنان رنج و تاب***به هنگام ضحاک و افراسیاب ز هرجانب آهنگ ایران کنند***به سم ستورانش ویران کنند بپرسید زرتشت بار دگر***ز هرمزدادار پیروزگر سیه جامه را کی نماید شکست***چگونه شود دیو ناکام، پست که جانم ز تیمار گریان شدست***دل از اندوه و رنج بریان شدست بدو گفت دادار پروردگار***که ای مرد دین دار اندوه مدار چوهنگام ایشان شود در جهان***پدید آیدازچندگونه نشان زمین خراسان ز نم و بخار***شود چون شب داج،تاریک و تار برآید نشان از خراسان سپاه***چوآید به وقت و به هنگام گاه یکی شاه باشد به هندوبه چین***ز تخم کیان اندر آن وقت کین گروهیش شاپور خوانند نام***بیابد زگیتی بسی نام وکام کشدسوی بلخ وبخارا سپاه***کند روی کشور زهرسو نگاه زپارس وخراسان وازسیستان***یکی لشگرآرد عجب بیکران به ایران بباشد سه جنگ تمام***بسی کشته گردند مردان نام شود اهرمن جنگ راچاره گر***اُ با نره دیوان پرخاشگر شود لشگر دیو ناپایدار***بسی خسته و کشته در کارزار بیاید پس آن مرد فرخنده نام***که بهرام خواند ورا خاص و عام بگیرد سر تخت و تاج شهان***جهان را رهاند از آن گمرهان دیگرعلایم آخرالزمان به نقل از پیامبر اسلام ص ومعصومین در امت من روزگاری آید که درآن قاتل نمی داند که چرا کشته ومقتول نمی داند که چرا کشته شده.پرسیدند که چگونه ممکن است؟ فرمود:به سبب هرج و مرج.سپس فرمود: قاتل و مقتول در آتشند.وسپس:تو اگر توانستی از کشته شدگان باش زکات از مستحقین قطع کنند.مسکرات آشکار سازند.غیبت را خوشی وشوخی دانند.حرام را مباح دانند.نمازرا تاٌخیر بیاندازند.والدین را دشنام دهند وبه مرگ آنان شاد شوند.همسایه را جفا کنند.حیای کوچکان کم شود.برادر به برادر حسد ورزد.وفا کم شود.زنا فراوان گردد.کبر و منیٌت چون سم در دلها راه یابد.بیدادگری و جرایم آشکار گردد.مومنین خوار ومنافقین عزیز باشند.صورتشان صورت آدمی و دلهایشان دل شیطان است.زندانبانانی خواهند بود که درخشم خدای روزراشب وشب راروزمی کنند،مبادا ازهمرازان آنان باشی.بازارها به یکدیکرمنتقل می گردد.قرآن ها زینت می شود.مساجد را مثل معابد یهودوکلیسا زینت دهند.مناره ها را بلند سازند.طلاق فراوان شود.مردان امت من خود را به طلا بیارایند ولباس ابریشم برتن کنند.مردم پست عمارتهای محکم رفیع البنیان بسازند.ظروف طلا و نقره استعمال می کنند.ربا را به صورت بیع ورشوه رابه اسم هدیه حلال شمرند.بعضی مردم به گورستان رفته وآرزوی مرگ کنند.از برای دنیا برادران خودرابکشند.مرگ مفاجات زیاد شود.درراههاوشهرها غارت زیاد شود.فتنه و اضطراب بسیارشود.مردم محارم خودرا وطی نمایند.زنان خواننده زیاد شوند.زلزله فراوان گردد.عمرها کم شود.بلاها ظاهرگردد.تار و ساز آشکارگردد و آنرا مستحسن شمارند.عابدان ریاکارند.وتاجران رباخواروزنان ایشان زناکار.توانگران حج را برای تفریح و تجارت بجای آورند.بیشترعلما شریرترین خلق خدا هستند در زمین.فقهای گمراه کننده زیاد شوند. قرآن را به غنا خوانند.خونریزی زیاد شود.لجاجت در میان مردم آشکار گردد.فقر بسیار شود.سال به سال بدعت و شر وفسق وفجورازسال پیش زیادترگردد.درآن هنگام زیرزمین ازروی آن بهتراست.باران ها در غیر موسم ببارد.جماعتی از پیروان شیطان ادعای امامت کنندومردم راگمراه وازدین منحرف سازند وای برآنانی که به دست خود کتاب می نویسند واز آن دکانی برای خود باز می کنند.از اینان با عنوان پلیدان در ملکوت آسمانها یاد می شود(چون کار به دست نااهل افتد چشم به راه قیامت باش--پیشاروی قیامت کذابینی خواهند بود،ازآنان حذرکنید).کفار بر همه اهل اسلام مسلط شوند.دو گروه ازعجم در هم ریزند به خونریزی-بر سر لفظ کلمه عدل-وآن روزاست که یکی از اولاد من به سلطنت برسد و اسلام را طاهرکند وزمین را که پراز ظلم وجورشده از عدل وداد پر کند.چهاردیوارکاخ ظلالت درهم شکند و پرده ازروی دلها بردارد.دادمظلوم ازظالم بگیرد.وبه خانه کعبه تکیه کند و بگوید: اِنی بقیة ا...ِ وحجتهِ وخلیفةِ علیکم او (خدا) کسی است که پیامبر خودرابرای هدایت مردم فرستاد با دینی راستین و برحق تا او رابرهمه ادیان پیروز گرداند

سید نورالدین نعمت الله کرمانی

 

بر اساس برخی منابع دیگر سید نورالدین نعمت الله کرمانی، مشهور به شاه نعمت الله ولی ، در سال ۷۳۱/۱۳۳۱از پدری عرب میر عبدالله و مادری ایرانی در حلب به دنیا آمده.

پدر وی میرعبدالله از بزرگان عرب بوده‌است . نسبت أو با نوزده نسل به حضرت رسول أکرم می‌رسد.
بیت شاه


ما خاک راه را به نظر کیمیا کنیم

صد درد را بگوشهٔ چشمی دوا کنیم

یکی از شعرهای زیبای شاه نعمت الله ولی این شعر است که:


هرچند که از روی کریمان خجلیم

شک نیست که پرورده این آب و گلیم

در روی زمین نیست چو ماهان جائی

ماهان دل عالم است و ما اهل دلیم
گاهی کلمه ماهان در این بین جای خود را به کرمان هم داده است.[۱] سید نورالدین نعمت الله بن محمد بن کمال الدین یحیی کوه بنانی کرمانی به سال ۷۳۱ هجری قمری متولد و در سال ۸۳۲ (به روایتی ۸۳۴) در ماهان کرمان وفات یافت.
درباره مدت زندگانی شاه نعمت الله ولی ۱۰۴ سال ذکر شده‌است و خود شاعر (شاه نعمت الله ولی) تا ۹۷ ساگلی خود را بیان داشته‌است:


نود هفت سال عمر خوشی

بنده را داد حی پاینده

ورود به تصوف شاه نعمت الله

 

 

او در ۵ سالگی با تصوف و عرفان آشنا شد. چون پدرش میر عبدالله، شاه نعمت الله را به مجالس صوفیه می‌برد. شهر حلب در آن زمان مرکز مکتب وحدت وجودی ابن عربی بود. شاه نعمت الله از این فرصت استفاده کرده و در حلب در خدمت محی‌الدین ابن عربی قرار گرفت و از مکتب و عرفان او بهره برد. شاه نعمت‌الله برای پیشرفت در علوم و افزایش علوم دینی در خود به شیراز سفر کرد. شهر شیراز در آن زمان از مراکز اصلی دروس فقه و مذاهب سنّی بود. در این صورت شاه نعمت‌الله برای یافتن مرشد و مراد خود به این سو و آن سو و در خدمت شیوخ و مشایخ زیادی قدم برداشت.
شاه نعمت‌الله علوم مقدماتی را نزد شیخ رکن‌الدین شیرازی تحصیل کرده و علم بلاغت را خدمت شیخ شمس الدین مکی و حکمت را نزد سید جلال الدین خوارزمی و اصول و فقه را نزد قاضی عضدالدین ایجی آموخت و چون علوم ظاهری طبع اورا قانع نمی‌کرد سال‌ها به ریاضت و تصفیه و تزکیه باطن مشغول گردید و در پی مراد به سیر و سفر پرداخت تا عاقبت به مکه مشرف شد و از دست شیخ عبدالله یافعی یکی از عرفای عصر خویش خرقه پوشید و به مراد خویش نایل آمد و دست ارادت بدو داد، چنانکه در اشعادر خود که از او یاد کرده‌است:


شیخ ما در حرم مرح

قطب وقت و یگانه عالم

ز دمش مرده می‌شدی زنده

نفسش همچو عیسی مریم

نعمت الله مرید حصرت اوست

شیخ عبدالله‌است او فافهم
شاه نعمت الله، به سیر و سفر در ممالک مصر و حجاز و ترکستان و ایران پرداخت و به نشر عرفان وتصوف همت گمارد. او بیست و چهار ساله (۲۴) بود که در مکه با شیخ عفیف الدین یافعی دیدار کرد. شیخ یافعی از عرفای بزرگ و با عظمت آن دوران به شمار می‌آمد. شیخ یافعی به سلسله‌های طریقت شاذلیه و قادریه متصل می‌شد.شاه نعمت‌الله هفت سال را با شیخ عارف سپری کرد و از او علوم و دانش‌های معنوی زیادی آموخت. شاه نعمت‌الله بعد از آن به مصر رفت و در آنجا به سوی جهان فرهنگ ایرانی روی آورد و مابقی عمر خود را در آنجا به سر برد. وی در بازگشت به ایران پس از ازدواج با نوه دختری میر حسینی هروی، بسوی کوه بنان کرمان عزیمت کرد و در آنجا به ریاضت طویل المدتی پرداخت که مکان مورد نظر بنام تخت امیر معروف است. در طول این مدت، افراد بسیاری در نزد او به تحصیل علوم و معارف صوفیه پرداختند واز محضر ایشان کسب فیض نمودند. سلسله نعمت اللهی، منسوب به شاه نعمت الله ولی از عرفای بزرگ ایران و اسلام است.
شاه نعمت الله در طریقهٔ تصوف موسس سلسلهٔ مشهور نعمت‌اللهی است و در راه طریقت و سیر و سلوک مقامی بلند داشته‌است. شاه نعمت الله ولی دارای دیوانی است که متشمل بر قصاید و غزلیات و ترجیعات و مثنویات و قطعات و دوبیتی‌ها و رباعیات است.
از مطالعه دیوان شاه نعمت الله ولی می‌توان گفت که حافظ به اشعار شاه نظر داشته و غزل مطلع فوق شاه نعمت الله را اینگون جواب می‌دهد:


آنانکه خاک را به‌نظر کیمیا کنند

آیا بود که گوشه چشمی بما کنند

تأکید بر حضور در اجتماع:از سخنان شاه نعمت اله ولی

 

 

از جمله توصیه‌ها و سفارشات شاه نعمت‌الله ولی به مریدان خود این بود که برای تصفیه دل و تزکیه نفس باید در خدمت خلق باشید و در خدمت به مردم کوتاهی نکنید و در اجتماع حاضر باشید. از همین نکته می‌توان استنتاج کرد نعمت‌الله ولی همانند محمد مردم را از رهبانیت و گوشه‌گیری و بی‌میلی پرهیز می‌کند و به خدمت خلق و حضور در اجتماع دعوت می‌کند و البته بیان می‌دارد که دل به دنیا و مادیات آن نبندید و خود را برای سفر آخرت آماده کنید:


ذکر حق ای یار من بسیار کن

گر توانی کار کن در کارکن
عبدالرزاق کرمانی در بیان اعتقاد شاه نعمت‌الله به کشاورزی می‌نویسد: «آن حضرت میل تمام به اقسام زراعت داشتند» و خود هر از گاهی به کار زراعت می‌پرداختند. بر خلاف بسیاری از سران مذهبی دنیاگریز در فرقه‌های دیگر، شاه ولی برحضور در اجتماع مشغول شدن به کار و دوری از تنبلی تأکید داشت. البته این صرفاً یک دستور اخلاقی نبود بلکه این خود بخشی بود از برنامه‌های او برای پرورش معنوی مریدان خود.

دلایل مستجاب نشدن دعا

 

 
نقل است از ابراهیم پرسیدند: سبب چیست که خداوند را میخوانیم و اجابت نمی آید؟ گفت: از بهر آنکه خدای را میدانید و طاعتش نمی دارید و رسول را میدانید و طاعتش نمی دارید، و متابعت سنت وی نمیکنید و قرآن می خوانید و بدان عمل نمی کنید و نعمت خدای را می خورید و شکر نمی کنید و می دانید که بهشت آراسته است برای مطیعان، و طلب نمی کنید و می شناسید که دوزخ ساخته است با اغلال آتشين برای گناهکاران، و از آن نمی گریزید و می دانید که مرگ هست و ساز مرگ نمی سازید و مادر و پدر و فرزندان را در خاک می کنید و از آن عبرت نمی گيرید و میدانید که شیطان دشمن است اما با او دشمنی نمی کنید ، بلکه با او میسازید و از عیب خود دست نمی دارید، و به عیب دیگران مشغول می شوید کسی که چنين بود، دعای او چگونه مستجاب باشد؟

عرفان در ایران باستان

 

 
آیین عرفانی، از دیرگاه میان ایرانیان باستان جایگاه ویژه ای داشته و بسیار به آیین عرفانی-اسلامی شبیه است. اندیشمندان بر این باورند که عرفان اسلامی نشأت گرفته از عرفان باستانی ایرانیان است. اگر نگاهی به کتاب "گاتها" بیاندازید و با اندیشه های زرتشت آشنا شوید، متوجه این موضوع خواهید شد. زرتشت مراحل سلوک را هفت مرتبه اعلام کرده است و در نهایت اشاره میدارد که انسان به خدای میرسد. همچنین بسیاری از استادان برجسته ی زبان پارسی معتقدند که حکیم فرزانه فردوسی ، مراحل سلوک انسان را به صورت هفت خان رستم بیان می نماید. ایرانیان همواره معبود خویش را با عشق و علاقه ای وافر می پرستیدند و نگاه زیبایی به آیین مذهبی و خداپرستی داشته اند.

در کتاب "گاتها" به چندین اصول عرفانی اشاره میکند از قبیل:

  1. دليل عرفاني عبادت

  1. اهميت اساسي وصال خدا و بي‌توجهي به هرگونه پاداش و پادافره از جمله بهشت و دوزخ

  1. براساس عشق بودن رابطه‌ي انسان و خدا

  1. اشراق

  1. بحث از قرب الهي

  1. ديدار حق با چشم دل

  1. تأمل و تفكر عرفاني

  1. خودشناسي

  1. تجدد امثال يا خلق مدام

  1. شادماني منتج از نگرش عرفاني

 ·